




- فریدا کالو
در 6 ژوئیه 1907، سومین دختر از چهار دختر ویلهلم کالو، یهودی آلمانی مجارستانی تبار، و ماتیلد کالدرون د کالو، یک مکزیکی مستیزو متولد شد. خانواده در خانه ای (“خانه آبی”) زندگی می کردند که والدین خودشان در سال 1904 در کویوآکان، حومه مکزیکوسیتی ساخته بودند.
پدربزرگ مادری فریدا عکاس بود و به پدرش این کار را آموزش داده بود. ویلهلم که پس از شهروندی مکزیکی نام خود را به گیلرمو تغییر داد، وارد تجارت شد و با دریافت کمیسیون از دولت مکزیک به رفاه نسبی رسید. اما انقلاب مکزیک که از سال 1910 شروع شد و برای چندین دهه ادامه داشت، به این کار پایان داد و در نتیجه دوران کودکی کالو در فقر نسبی سپری شد و او را مجبور به شروع کار در سنین پایین کرد.
در سال 1913، در سن 6 سالگی، فریدا به فلج اطفال مبتلا شد که باعث شد پای راست او فلج شود و لقب بی رحمانه “فریدا” را برای او به ارمغان آورد. کالو در مورد این بدشکلی بسیار حساس بود و این باعث میشد که در ابتدا شلوار و بعداً دامنهای بلند عجیب و غریب بپوشد که به یکی از علائم تجاری او تبدیل شد.
برخلاف بسیاری از هنرمندان، فریدا نقاشی را از سنین پایین شروع نکرد. اگرچه پدرش به عنوان یک سرگرمی به نقاشی مشغول بود، دخترش علاقه خاصی به هنر به عنوان شغل نداشت و آن را به طور جدی دنبال نکرد.
فریدا کالو تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه آلمانی Colegio Aleman، مکزیکو سیتی گذراند. در سال 1922، او فارغ التحصیل شد و در Escuela Nacional Prepatoria (مدرسه مقدماتی ملی)، که به عنوان بهترین کالج مقدماتی در مکزیک رتبه بندی شد، دانشجو شد. کالو یکی از تنها 35 دانش آموز دختر از مجموع 2000 دانشجو بود. او در رشته علوم طبیعی تحصیل کرد و در نهایت قصد داشت پزشک شود.
در اسکوئلا بود که برای اولین بار با ایده های سوسیالیسم و ناسیونال سوسیالیسم آشنا شد. کالو به گروهی به نام «کاچوچاها» پیوست، که این نام را به خاطر کلاههایی که بر سر داشتند، نامگذاری کردند. چند نفر از اعضای این گروه بعدها به چهره های برجسته فرهنگی و سیاسی تبدیل شدند.
رویدادی که زندگی او را متحول کرد و فعالیت هنری او را آغاز کرد، در سپتامبر 1925 اتفاق افتاد. در بازگشت از مدرسه به همراه دوست پسرش، آلخاندرو گومز آریاس، این زوج در یک تصادف وحشتناک گرفتار شدند. اتوبوسی که سوار آن بودند با یک تراموا برخورد کرد و چند نفر کشته شدند. کالو جراحات شدیدی متحمل شد و ماه ها در رختخواب بود.
در این دوره بود که قلم مو را به دست گرفت تا حواس خود را از درد و کسالت ناشی از وضعیتش دور کند. والدینش آینه ای برای او فراهم کردند تا بتواند به عنوان الگوی خود عمل کند، و این گونه بود که کالو شروع به کشیدن پرتره های سلفی کرد که بر کارنامه اش تسلط داشتند.
برخی از کارهای اولیه او عبارتند از: سلف پرتره در لباس مخملی (1926)، پرتره میگل ان. لیرا (1927)، پرتره آلیشیا گالانت (1927) و پرتره خواهرم کریستینا (1928). این آثار با رنگهای کمرنگ و زمینههای عمدتاً تک رنگ خود، تأثیر غالب اروپا را بر هنر مکزیک نشان میدهند. با این حال، این به زودی تغییر کرد.
انقلاب جاری مکزیک با یک اصلاح فرهنگی همراه بود که به دنبال ارتقای جایگاه فرهنگ بومی هند به همان سطح فرهنگ اسپانیایی وارداتی از اروپا بود. تکامل سبک خشک و آکادمیک اروپایی به سبک پر جنب و جوش و رنگارنگ مکزیکی را می توان به راحتی در آثار کالو مشاهده کرد.
در سال 1928، نقاش به اندازه کافی بهبود یافته بود تا بتواند یک زندگی معمولی داشته باشد و ارتباط خود را با دوستان قدیمی خود که بسیاری از آنها تا کنون از اسکوئلا فارغ التحصیل شده بودند و در دانشگاه بودند، از سر گرفت. از طریق آنها بود که با دیگو ریورا، یک نقاش معتبر و معتبر که بیست و یک سال از او بزرگتر بود، آشنا شد. این دو نفر قبلاً در سال 1922، زمانی که ریورا در حال نقاشی دیواری در آمفی تئاتر اسکوئلا بود، ملاقات کرده بودند، اما از آن زمان هیچ تماسی با هم نداشتند. هنگامی که کالو کار خود را به ریورا نشان داد، بسیار مشتاق شد و او را تشویق کرد که نقاشی را به طور حرفه ای دنبال کند. این دو در 21 اوت 1929 ازدواج کردند.
یک سال قبل از آن، در سال 1928، کالو به حزب کمونیست مکزیک پیوسته بود.
در پایان دهه 1920، فضای سیاسی در مکزیک شروع به تغییر کرد. رئیس جمهور پلوتارکو الیاس کالس که از سال 1924 تا 1928 به طور رسمی حکومت کرد و سپس تا سال 1934 مخفیانه قدرت را حفظ کرد، بودجه نقاشی های دیواری بزرگ را قطع کرد و ریورا را که متخصص نقاشی دیواری بود، از نظر مالی در تنگنا قرار داد. علاوه بر این، کالس اقدامات سرکوبگرانه ای را علیه مخالفان سیاسی، از جمله حزب کمونیست مکزیک، انجام داد. اگرچه ریورا در دهه 1920 حزب را ترک کرده بود، اما به عنوان یک هوادار به حساب می آمد.
به این دو دلیل بود که در سال 1930، دیگو ریورا و فریدا کالو به ایالات متحده نقل مکان کردند.

این زوج به مدت 4 سال در این کشور ماندند و در سانفرانسیسکو، نیویورک و دیترویت اقامت کردند، زیرا ریورا برای نقاشی های دیواری سفارش دریافت کرد.
در سال 1930 کالو باردار شد. متأسفانه جراحاتی که او در تصادف سال 1925 متحمل شده بود، زایمان را برای او غیرممکن کرد و کالو مجبور به سقط جنین شد. در سال 1932، او دوباره باردار شد و این بار تصمیم گرفت که تلاش کند و بچه را به دنیا بیاورد، حتی اگر به معنای انجام عمل سزارین باشد. با این حال، این قرار نبود. کالو یک سقط جنین را تجربه کرد و کودک را از دست داد.
او احساسات خود را در این بدبختی در نقاشی بیمارستان هنری فورد (1932) بیان کرد. از دیگر آثار این دوره می توان به پرتره دکتر لئو الوسر (1931)، پرتره از خود در مرز بین مکزیک و ایالات متحده (1932)، نیویورک یا لباس من آنجا آویزان (1933) و تولد من (1932) اشاره کرد. این دومی آغاز مجموعه ای از نقاشی های اتوبیوگرافیک بود که زندگی اولیه و میراث او را توصیف می کرد.
در سال 1934، مأموریت های ریورا در ایالات متحده انجام شد و کالس، که بالفعل دیکتاتور مکزیک بود، خلع شد، و بنابراین ریورا و کالو به مکزیک بازگشتند و به خانه ای کوچک در سان آنجل، حومه مکزیک نقل مکان کردند. شهر در سال 1935، فریدا متوجه شد که شوهرش، که هرگز به او وفادار نبوده است، با خواهرش کریستینا کالو رابطه نامشروع دارد. او که از این موضوع به شدت آسیب دیده بود، از خانه نقل مکان کرد و حتی به فکر درخواست طلاق افتاد.
این زوج در پایان سال 1935 دوباره کنار هم قرار گرفتند، اما رابطه آنها مثل قبل نبود. ریورا روش خود را تغییر نداد و کالو شروع به برقراری روابط خارج از ازدواج خود با مردان و زنان کرد.
در سال 1936، کالو به فعالیت سیاسی بازگشت. او و همسرش از دولت مکزیک درخواست کردند که به لئون تروتسکی که به تازگی به دلیل فشار مسکو از نروژ اخراج شده بود، پناهندگی بدهد. رئیس جمهور مکزیک لازارو کاردناس به درخواست هنرمندان پذیرفت و در سال 1937 تروتسکی و همسرش ناتالیا سدوا با کالو و ریورا نقل مکان کردند و تا سال 1939 در آنجا ماندند. تروتسکی و کالو رابطه کوتاهی با هم داشتند.
از طریق تروتسکی بود که کالو با آندره برتون، سوررئالیست برجسته فرانسوی آشنا شد، که فوراً با آثار او جذب شد و آن را شکلی از «سوررئالیسم ساده لوحانه […] عاری از نمادها و فلسفه فرویدی که نقاشان رسمی سوررئالیست را به خود مشغول کرده بود، دید. ” برتون اولین نمایشگاه کالو را در خارج از مکزیک تسهیل کرد.
این نمایشگاه در سال 1938 برگزار شد، زمانی که جولین لوی، فروشنده آثار هنری از نیویورک با کالو تماس گرفت. این هنرمند همیشه فقط برای خودش نقاشی میکرد، بدون اینکه به مخاطب فکر کند، و نمیدانست که چگونه آثار هنری او ممکن است برای کسی جالب باشد. با این وجود، او با این پیشنهاد موافقت کرد.
این نمایشگاه موفقیت بزرگی بود. در آن زمان گالری های هنری بسیار کمی در ایالات متحده وجود داشت و تنها تعداد انگشت شماری به هنر آوانگارد اختصاص داشت، به همین دلیل این نمایشگاه توجه زیادی را به خود جلب کرد و پوشش مطبوعاتی زیادی داشت. از 25 نقاشی به نمایش گذاشته شده، نیمی از آنها به فروش رفت و کالو چندین سفارش دریافت کرد.
در آن زمان، ازدواج کالو و ریورا بار دیگر در تنگناهای دشواری قرار گرفت و پولی که او دریافت کرد کمک زیادی به او کرد تا استقلال بیشتری از شوهرش ایجاد کند.
در سال 1939، فریدا به دعوت آندره برتون، که قول داده بود نمایشگاه دیگری برای او ترتیب دهد، راهی پاریس شد. با این حال، برتون هیچ گام عملی در راستای این هدف برنداشته بود و پس از چند بار تأخیر، تنها با کمک مارسل دوشان، سوررئالیست دیگر، اصلاً نمایشگاه برگزار شد.
کالو پاریس را دوست نداشت. او سوررئالیستها و مردم فرانسه را «بیش از حد روشنفکر» و آنقدر فضول میدانست که نمیتوانند از آثار یک نقاش خارجی، که بهعلاوه، زن بود، قدردانی کنند. علاوه بر این، اروپا درگیر جنگی بود که بسیاری آن را اجتناب ناپذیر می دانستند و علاقه به هنر عموماً کم بود.
از آثار قابل توجه این سالها میتوان به زندگینامه پدربزرگ و مادربزرگ من، والدین من و من (1936)، پرستار من و من یا شیر میدهم (1937) و خودکشی دوروتی هیل (1938/39) اشاره کرد.
کالو بلافاصله پس از نمایشگاه فرانسه را ترک کرد و به مکزیک بازگشت و در آنجا از همسرش که به طور فزاینده ای از هم جدا شده بود، دور شد و به خانه والدینش بازگشت. این زوج در اواخر همان سال، بیشتر به اصرار ریورا، رسماً طلاق گرفتند.
کالو ناامیدی خود را از جدایی در نقاشی دو فریدا (1939) به تصویر کشید. با این حال، او مصمم بود که از خود مراقبت کند، و این نگرش در سلف پرتره با موهای کوتاه (1940) به تصویر کشیده شد، جایی که او با کت و شلوار مردانه و با موهای کوتاه شده نشان داده شد.
با این حال، طلاق طولانی نشد و این زوج در پایان سال 1940 دوباره ازدواج کردند.
دهه 1940 شاهد شکوفایی در مکزیک بود که با جنگ در اروپا، که بازاری غنی برای منابع طبیعی این کشور ایجاد کرد، تقویت شد. با افزایش ناسیونالیسم، محبوبیت کالو در سرزمین مادری به شدت افزایش یافت و به او جوایزی اعطا شد و از او برای پیوستن به کمیتههای دعوت شد.


